
آزادی ذهنی چیست؟
• آزادی انتخاب روانی به زندگی ما معنا می بخشد و به رفاه می انجامد، اما در عین حال می تواند باعث اضطراب شود که بسیار طبیعی است.
• گاهی اوقات مردم به روش های خود ویرانگر واکنش نشان می دهند: تلاش برای کنترل دیگران، پذیرش کورکورانه رنج، یا سازگاری خودکار.
• آزادی واقعی به شجاعت زیاد یا نوعی جهش ایمان نیاز دارد.
آزادی طبق تعریف اریش فروم (1941) روانشناس اجتماعی و فیلسوف اومانیست آلمانی، هدف نهایی در فرآیند تشخص است. مفهوم آزادی فروم به مفهوم خودمختاری دیوید شاپیرو (1981) نزدیک است و به یک عامل مستقل در جهان تبدیل شده است. این مفهوم شامل توانایی بیان آنچه شما را منحصر به فرد می کند بدون توسل به خود جذبی یا انکار خود است. مفهوم موری بوون از “تمایز خود” نیز بر این ایده و ایده آل فردیت دلالت دارد.
وقتی فردی فاقد قدرت روانی مستقل باشد، احتمالاً احساس ناامنی و بی اهمیتی می کند و در مورد معنای زندگی شک می کند. خودمختاری در فلسفه اخلاق روشنگری کانت (1997) شامل عمل بر اساس یک وظیفه اخلاقی فراتر از خواستن یا توجه ساده به خواسته های دیگران است و شامل تصمیم گیری و عمل مطابق با آن وظیفه است.
فیلسوف رمانتیک جان استوارت میل (1956) با فیلسوفان عصر روشنگری مخالفت کرد و از فردیت میل به عنوان اساس استقلال و شخصیت صحبت کرد: “کسی که خواسته ها و انگیزه های او متعلق به او باشد، بیانی از طبیعت خود و در فرهنگ است. رشد و کمال وجود دارد، گفته می شود فردیت دارد. کسی که خواسته ها و انگیزه هایش مال خودش نیست شخصیت ندارد.
هنگامی که فرد فاقد این نوع آزادی باشد، چه تصمیم بگیرد و به وظیفه اخلاقی خود عمل کند یا خواسته های منحصر به فرد خود را با اصالت کامل درک کند، نوعی میل برای خود کارکردی وجود دارد که قهری یا واکنشی است تا خودگردانی.
اضطراب آزادی
سورن کی یرکگارد، فیلسوف قرن نوزدهم، آزادی روانی را یک بی قراری گیج کننده توصیف کرد. به طور دقیق تر، او اضطراب را «سرگیجه آزادی» نامید.
کی یرکگور درباره مفهوم اضطراب (1844) گفت: «اضطراب را می توان با سرگیجه مقایسه کرد. کسی که به ورطه نگاه می کند سرگیجه می گیرد. اما دلیل آن چیست؟ “علت به همان اندازه به چشم او مربوط می شود که به پرتگاه، فرض کنید او به پایین نگاه نکرده است.”
او صحنهای را توصیف میکند که در آن مردی از صخره به پایین نگاه میکند و وحشت ناشی از سر خوردن احتمالی از بالا و مرگ را با ترس همزمان از دانستن اینکه ممکن است خود را از بالا پرت کند، به ترتیب مقایسه میکند. وحشت و ترس. با این حال، بدترین اتفاقی که می تواند بیفتد این است که آزادی انتخاب به خودی خود فلج کننده باشد.
آزادی انتخاب باعث ایجاد اضطراب می شود. هر انتخابی می تواند با ترس به خطر بیفتد. تسلیم شدن در برابر میل کنترل نشده یا صرفا تسلیم شدن در برابر انتظارات تحمیلی، تنش اصالت را از بین می برد و بنابراین راهی به سوی ناامیدی است.
کی یرکگور (1844) ادامه می دهد: «آزادی تسلیم سرگیجه می شود. علاوه بر این، روانشناسی نمی تواند بیکار بماند و نخواهد ماند. درست در آن زمان همه چیز تغییر می کند و وقتی آزادی دوباره از خواب بیدار می شود، خود را مقصر می بیند. بین این دو لحظه جهشی است که هیچ علمی آن را توضیح نداده و هیچ علمی نمی تواند آن را توضیح دهد.»
همه حاضر نیستند امکانات آزادی را تحمل کنند. برخی خود را در مسیری می یابند که مستلزم تخریب خود است، شاید نمی دانند چگونه اضطراب های دیالکتیکی وجود آزاد را مدیریت کنند.
به گفته فروم، وقتی این اتفاق می افتد، فرد سعی می کند «از آزادی فرار کند». فروم سه مکانیسم روانشناختی را ارائه میکند که به اعتقاد او مردم برای فرار از آزادی و بازیابی امنیت از دست رفته از آنها استفاده میکنند: اقتدارگرایی، ویرانگری، و همنوایی خودکار. این مکانیسم های فرار گران قیمت امنیت موقتی را برای فرد فراهم می کند:
1. سادیسم – شخصیت مستبد
سادیست ها بر دیگران مسلط می شوند تا راهی برای به دست آوردن آنچه در خود و زندگی ندارند پیدا کنند: کنترل و سوء استفاده سادیستی نیز از اعتیاد به تجربه روانی فیزیولوژیکی قدرت در روابط ناشی می شود. اریک فروم رفتار سادیستی را تلاشی برای قدرت توصیف کرد که “درماندگی را به تلاشی برای قدرت مطلق تبدیل می کند” (1973). فروم (1941) چنین رفتاری را با آنچه او «شخصیت اقتدارگرا» می نامید، مرتبط دانست که با «مردی که به زیردستان خود سرکوب می کند و در برابر مافوقش تسلیم می شود» تجسم می یابد.
2. مازوخیسم – شخصیت خود ویرانگر
از سوی دیگر، مازوخیسم با «تمایل به پذیرش رنج به منظور پذیرش آن به منظور بیان نکته، حمایت از یک اصل، یا حفظ احترام به خود» تجسم می یابد (شاپیرو، 1981). انگیزه مازوخیستی زمانی اتفاق میافتد که فرد از طریق اشکال مضر خود آرامبخشی به کنترل دست یابد. اختلالات خوردن، بریدن و سوء مصرف مواد نشان دهنده سبک مقابله ای مازوخیستی و غالباً تسلط یا اجتناب عاطفی در سیستم خانواده است.
سادیسم و مازوخیسم هر دو شخصیت سختی هستند. هر یک نیازمند اعلام اجباری اراده است که انگیزه آن خودخواهی و شرم است.
3. انطباق خودکار
هیپنوتیزم کردن، تعصبات خودشکوفایی و عادات بین فردی مداوم از جمله سخت ترین چالش هایی است که ما هنگام تصور خودمختاری با آن روبرو هستیم. به گفته کارل یونگ، آنها از سایه سرچشمه می گیرند که حاوی خاطرات و خواسته هایی است که قدرت خود را از تعالی ما می گیرند. تکههایی از خود تاریک باعث ایجاد یک نگهبان هوشیار میشود و نگهبان اغلب به یک فرافکنی تبدیل میشود.
ما در این خطر دائمی زندگی می کنیم که اضطراب ها، تصاویر و نمادهای هیجان انگیز و تجربه شده را به مردم و دنیای اطراف خود فرافکنی کنیم. تا جایی که از اراده آنها پیروی کنیم، خود را به طور خودکار پاسخ های برنامه ریزی شده می بینیم.
ویکتور فرانکل (1959)، یک یهودی بازمانده از اردوگاه کار اجباری در جنگ جهانی دوم، معتقد بود که «فضایی بین محرک و پاسخ وجود دارد. در این فضا، قدرت ما برای انتخاب پاسخمان بسیار مهم است. پاسخ ما در رشد و آزادی ما نهفته است.

چگونه به آزادی ذهنی دست یابیم؟
شجاعت را انتخاب کنید
زندگی اضطراب است؛ این آزادی و در عین حال مسئولیت است، مجموعه ای از انتخاب ها تحت محدودیت ها، که یکی از آنها دیگری را نفی می کند. سوال این نیست که چگونه از سر خوردن روی زمین رقص جلوگیری کنیم. این سوال ناشی از مفهوم نادرست شجاعت است، یعنی. رهایی از ترس به جای عمل کردن حتی اگر می ترسید. این بدان معناست که چه از اضطراب آزادی به روشی اقتدارگرا، خودویرانگر یا خودسازگارانه فرار کنید، یک بار برای همیشه با تمام ترس باورهای خود را به چالش بکشید. برای یک بار هم که شده به جای دویدن عمل کنید.
سرانجام، کی یرکگور (1844، 1845) از یک جهش، یک شناخت فراعقلانی که در آن حرکت رو به جلو در زندگی در درجه اول تابع اراده و اعتماد است، حمایت کرد. او جهشی را توصیف کرد که با وجود تنشهای حلنشده و اضطراب فزاینده، به مسیری غیرمنتظره منتهی میشود، شفابخشی که از خود ما فراتر میرود و به کلیت بیشتر و همچنین نوعی آزادی ختم میشود.
منبع
مترجم: سعیده بریانیان