
از جانب امکا اوکولومن
«تسخیر زمین، که بیشتر به معنای گرفتن آن از کسانی است که چهره متفاوتی دارند یا بینیهای کمی صافتر از ما دارند، وقتی بیش از حد به آن نگاه کنید، چیز خوبی نیست. چیزی که آن را نجات می دهد فقط ایده است. یک ایده در پشت این; نه یک تظاهر احساسی، بلکه یک ایده. و ایمان فداکارانه به ایده – چیزی که می توانید ایجاد کنید، به آن تعظیم کنید، و فدا کنید…”
کنراد (1904، همانطور که در سعید، 1994، ص 8 نقل شده است)
معرفتشناسی اروپاییمحور کنونی که بر برنامههای درسی دانشگاههای غربی حاکم است، مشکلساز است، زیرا امکان پذیرش روشهای غیرارورمحوری دانستن را نمیدهد. برای استعمار زدایی از برنامه های درسی و رفع استعمار دانش، ایجاد فضای استعمار زدایی ضروری است. دانشی که استفاده از دانش متنوعی را که دانشجویان و دانش پژوهان از پیشینه های تاریخی به حاشیه رانده شده به آموزش عالی و روانشناسی می آورند، تشویق و ترویج می کند. همانطور که سانتوس (2016) استدلال می کند، غرب از تشخیص اینکه درک آن از جهان محدود است و جهان بی نهایت متنوع است خودداری کرده است. دیدگاه اروپامحور، راه های جایگزین برای درک روابط انسانی، احساسات و تفکر را از ما سلب می کند.
استعمار نژادی دنیایی را ایجاد می کند که در آن افراد استعماری فقط اجازه دارند خود را از چشم استعمارگر ببینند. آنها مجبورند به چیزی تبدیل شوند که میلز (2007) آن را «انسان شناسان سکولار» می نامد، و مجبور می شوند فرهنگ ها، آداب و رسوم و شیوه های تفکر ستمگران خود را مطالعه کنند تا زنده بمانند. فانون (1967) استدلال کرد که افراد تحت ستم نژادی به این باور می رسند که فرهنگ و رنگ پوست آنها پست تر است. میلز (2007) وقتی می نویسد:
“[..] چیزی که رنگین پوستان به سرعت شروع به دیدن می کنند – به یک معنا، اصل معرفتی اساسی معرفت شناسی اجتماعی نژادی که آنها تابع آن هستند – این است که آنها اصلاً قابل مشاهده نیستند. (ص 18).
محرومیت پیامدهای اقتصادی، سیاسی و روانی دارد. فانون (1967) استدلال کرد که تجربه طرد و سرکوب آسیب زا است و می تواند منجر به اقدامات حساس کننده خاصی شود که در آن فرد آسیب دیده شروع به ایجاد آگاهی می کند که می تواند منجر به شکاف ذهن و بدن شود. در اینجا فانون (1967) پیامدهای روانی را برای مردم آشکار می کند که به این ترتیب با «حقارت» مشخص می شود. فانون (1967) به ما توضیحی از آسیب شناسی روانی نژادپرستی و چگونگی تأثیر آن بر رشد و رفاه فردی می دهد. او نشان می دهد که استعمار نه تنها استثمار مردم برای کسب سود یا انباشت سرمایه است، بلکه شامل اقداماتی است که تأثیر روانی بر ستمدیدگان می گذارد و توسعه و تعیین سرنوشت آنها را محدود می کند.

این طرد معرفتی در مرکز فراخوان برای استعمار زدایی از برنامه های درسی روانشناسی است. برخی از نویسندگان استعمارزدایی پیشنهاد می کنند که موسسات دانشگاهی از ساختارها و فرآیندهای متفاوتی برای ورزش استفاده کنند تسلط اروپامحور و کنترلی که اگر بدون چالش رها شود، ممکن است مانعی برای نیازهای آموزشی باشد از نظر تاریخی به حاشیه رانده شده است گروه ها و افراد (آلفرد، 2005؛ هاجز و جوبانپوترا، 2012؛ اسمیت، 2003). این محققان استدلال می کنند که ترویج اولویت های آموزشی گروه های اقلیت مستلزم تحلیل انتقادی ستم و نژادپرستی در دانشگاه به عنوان یک ضرورت است. فعالیت تحلیل انتقادی، موتوآ و سوادنر (2004) استدلال میکند تمرکززدایی معرفت شناسی غربی به عنوان فقط سایتی که قدرت ایجاد معنا و توسعه نظریه ها را دارد. با این حال، این تحلیل انتقادی تنها زمانی می تواند انجام شود که استعمار به عنوان یک واقعیت پذیرفته شود. برای این منظور، Mutua & Swadener (2004) پیشنهاد می کنند که لفاظی مداومی وجود دارد که از طریق آن مردم وجود استعمار و تأثیر مستمر آن را بر حاشیه نشینان تاریخی انکار می کنند.
یکی از این تأثیرات، احساس طرد شدن از برنامه درسی دانشگاهی است. Hodges & Jobanputra (2012) تأثیر طرد شدن بر دانشجویان روانشناسی را برجسته می کنند:
«احساس طرد شدن از برنامه درسی، احساس بیگانگی از محیط دانشگاه، و عدم شناسایی هویت های اقلیت گزارش شده در اینجا را می توان به عنوان ابزاری مفهوم سازی کرد که با آن روانشناسی، به عنوان یک رشته، افرادی را که خارج از مردان سفیدپوست قرار می گیرند به حاشیه می برد. …. هنجار وقتی مسائل اقلیتها، برای مثال، در برنامه درسی گنجانده میشد، تقریباً همیشه در چارچوب تقاضای بیچون و چرا برای توضیح هویتها و شیوههای زندگی «متفاوت» ذکر میشد. (ص 139).
Hodges و Jobanputra (2012) پیشنهاد میکنند که آنچه دانشآموزان گزارش میکنند را میتوان بهعنوان یک فرآیند مشاهده کرد غیبت عادی و حضور پاتولوژیک. این می تواند بازتابی از اروپامداری ریشه دار، هم در روانشناسی به عنوان یک رشته و هم در آموزش دانشگاهی به طور کلی باشد. فوکو (1989) استدلال کرد که دانشگاه یک محیط “خنثی کننده” برای دانشجویان است و محیط امنی را فراهم می کند که از طریق آن همه دانشجویان از نظر اجتماعی و سیاسی ناکارآمد می شوند. هاج و جوبانپوترا (2012) این بحث را با این استدلال گسترش دادند که کنترل ذهن از طریق عادی سازی و طردی که فوکو به آن اشاره می کند در اینجا به روش های بسیار انتخابی تری انجام می شود. هویت های اقلیت آنهایی هستند که در این فرآیند عادی سازی از برنامه های درسی پاک می شوند. در جایی که ذکر شد، آنها از طرق مختلف از طریق فرآیند پذیرفته شده تنظیم می شوند.دیگران’، که در بهترین حالت آنها را مشکل ساز، انگ می کند و/یا آسیب شناسی می کند. آنها خود را به عنوان دانش علمی معرفی می کنند.

ارائه تفاسیر به عنوان دانش علمی می تواند به بازتولید و حفظ ماتریس قدرت استعماری کمک کند و تئو (2010) پیشنهاد می کند که آسیب وارد شده توسط تحقیقات تجربی از طریق تفسیر یافته ها انجام می شود. او استدلال میکند که هر تفسیر نظری از یافتههای پژوهشی که دیگری را غیرانسانی یا مشکلساز میکند،خشونت معرفتی‘. بنابراین خشونت معرفتی عبارت است از:
«روشی که در مقالات و کتابهای روانشناسی به کار میرود، زمانی که تفاسیر نظری از نتایج تجربی بهطور ضمنی، دیگری را پستتر یا مشکلساز میسازد، علیرغم این واقعیت که تفاسیر جایگزین به همان اندازه قابل اجرا بر اساس دادهها موجود است». (ص 298).
تئو (2010) به این استدلال که این تفاسیر نظری به عنوان دانش دیگری در کتب و مقالات روانشناسی ارائه شده است، در واقع تفسیری از داده ها بدون معیارهای تعیین شده برای اعتبار هستند. تفسیرهایی که در روانشناسی و سایر نوشته های دانشگاهی به عنوان دانش در می آیند، مانند این ایده که یک قوم یا نژاد خاص از نظر فکری پست تر است، نه تنها یک عمل غیرانسانی است، بلکه یک عمل خشونت آمیز است که پیامدهای گسترده ای برای هر دو گروه نژادی دارد. بنابراین دسته بندی شده و گروه های دیگری که اکنون دیگر را فرودست می بینند.
استعمارزدایی برخی از پرسشهای حیاتی را مطرح میکند که همه در روانشناسی را به گفتوگو دعوت میکند: گفتوگویی درباره جایگاه روانشناسی در دنیای جهانیشده.
درباره نویسنده
Emeka Okoli یک کاندیدای دکترا و مدرس در گروه روانشناسی در NTU است. تمرکز تحقیقاتی او بر روی استعمارزدایی از برنامه های درسی روانشناسی در دانشگاه های غرب است. Emeka مقالات آکادمیک را در کنفرانس های ملی و بین المللی ارائه کرده است و به دلیل کار نوآورانه خود در استعمار زدایی برنامه های درسی روانشناسی مورد تحسین قرار گرفته است. او همچنین در تحقیقات مبتنی بر شواهد با استفاده از کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترلشده در مورد سازگاری فرهنگی مداخلات روانشناختی برای اختلالات روانی مشارکت دارد.
منابع
فانون، اف.، 1967. پوست سیاه، ماسک سفید. برادوی، نیویورک: Grove Press.
Hodges, I. & Jobanputra, S., 2012. ترسیم طرد در روانشناسی دانشجو: به سوی معماری مشترک تجربه دانشجویی اقلیت. که در: تنوع آموزشی: موضوع تفاوت و موضوعات مختلف. بیسینگ استوک: پالگریو، صص 138-158.
ممی، ا.، 1991. استعمارگر و مستعمره. بوستون، MA: Beacon Press.
Mills, CW, 2007. White Ignorance. که در: نژاد و معرفت شناسی جاهلیت. آلبانی: انتشارات دانشگاه ایالتی نیویورک، صص 13-38.
Mutua، K. & Swadener، B.، 2004. تحقیق استعمارزدایی در زمینه بین فرهنگی: روایت های شخصی انتقادی آلبانی، نیویورک: Suny Press.
Ndlovu-Gatsheni، SJ، 2012. استعمار وجود و پدیده خشونت. مجله جوامع در حال توسعه، 28(4)، صص 419-440.
Said, EW, 1993. فرهنگ و امپریالیسم نیویورک: کتاب های قدیمی.
Said, EW, 2003. شرق شناسی. لندن: کتاب های پنگیون.
سانتوس، BS، 2016. معرفت شناسی های جنوب و آینده. از جنوب اروپا، حجم صدا 1ص 17-29.
تئو، تی.، 2010. خشونت معرفتی در علوم اجتماعی تجربی چیست؟ قطب نما روانشناسی اجتماعی و شخصیتی، حجم صدا 45ص 295-303.
اعتبار تصویر